نخود سیاه و دختر باهوش من
امروز من و محسن داشتیم چیزی درست می کردیم که لازم بود آوینا تا شعاع چند متری دور و بر ما نباشه. ولی مگه میشد. محسن یک گیره کاغذ بهش داد تا سرگرم بشه. البته از کنار ما تکون نخورد ولی همینکه با چیزی سرگرم بود و به وسایل ما کاری نداشت جای شُکر داشت. خیلی برام جالب بود که برای این گیره یک هویت عروسکی در نظر گرفت و تمام رفتارهایی که با تدی انجام میده با این هم انجام داد و در پایان هم خوابوندش و صدای خا خا خا درآورد (همراه با داخل کردن انگشت اشاره تا انتها در بینی)، به این معنی که گیره مذکور خوابیده و بهتره سکوت را رعایت کنیم. ...